برای زنان زادگاه ام که در حجله ای از گناه پنهانشان کردیم عروسکهای که انتخاب می شدند عشق جرمشان بود آن مادرها آن آشپزها آن کلفتها از پدر به برادر، از برادر به شوهر، از شوهر به فرزند داستان اسارتشان بود طغیانشان، چند لیتر نفت، یک جرقه،یک جیغ قیمت شرافتمان بود چه فایده دارد اکنون خواهرم، دوست دخترم تا سن مرگ پشت پنجره، جا مانده اند زنان زادگاه من ،متولد شدند تا پدر بر سر بکوبد بزرگ شدند تا ناموس شوند شوهر داده شدند تا گائیده شوند گائیده شدند که مادر شوند مادرانی که به دروغ دوستشان داشتیم
عباس رضایی
جمعه 6 خردادماه سال 1390 ساعت 01:15 ب.ظ
سلام
وبلاگ خوب و مف?د? دار?
با تبادل ل?نک موافق?؟
اگه هست? منو با اسم
لبخند عشق زندگ?
ل?نک کنو بگو با چه اسم? ل?نکت کنم
آمار ما م?انگ?ن روز? 200
حالم از این شعرت به هم خورد
این شعرهاخودت گفتی؟
از کجا گذران زندگی میکنی؟
نون شعراتو میخوری؟؟؟
نه ولی چوبشون را زیاد می خورم هادی