چشم سوم

از نگاهی دیگر

چشم سوم

از نگاهی دیگر

جاودانه

من جاودانه نخواهم ماند،چون نمی خواهم
فلسفه جاودانگی دروغ ادیان آسمانی بود
سلولهای مغزم که مچاله شد!
چه فرقی می کند ، خوب یا بدم بنامند؟
نه احساسی نه دردی، نه جنس مخالفی که همبسترت شود
دست انسانها رو است
عقیمشان کنید نه سیاستی می ماند نه هنرمندی!
نه کسی خود را جر می دهد، دو سکه بیشتر بردارد
نیاز را مدرن کردیم و عشق نامیدم
شجاعانه می گویم رابطه هنر و نیاز چه ریاکاری هنرمندانه ای است
من خوبم، خیلی خوب! چون لو رفتنم را میدانم
بیشتر از توی که نمیدانی
توی که به دروغ پولت، رفاه بچه هایت بود
توی که به دروغ سیاستت، آزادی انسانها بود
توی که به دروغ هنرت، خروش چشمه های درونیت بود
تو میدانی و من "پولت" ابزار عریان کردن شد
تو میدانی و من "سیاستت" عقده های قدرت شد
تو میدانی و من "هنرت" لطیف جلوه دادن زمختی هایت شد
تو میدانی و من همه اش، جذب جنس مخالفت شد
تو بد نیستی، انسانی 
همین انسانت کرده است، همین!
نه این بد نیست! همین است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد