چشم سوم

از نگاهی دیگر

چشم سوم

از نگاهی دیگر

دنیا همین است

سالها پیش از این پنجره کسی به بیرون نگریسته است

کسی که مثل امروزِ من فکر می کرد پنجره ، زمین و زمان مال او است

سالها پیش در این پنجره کسی به آواز پرندگان گوش داده است

کسی که فکر می کرد صاحب همیشگی این خانه خواهد ماند

در آشپز خانه این خانه قدیمی خیلی ها پخته اند، خیلی ها خورده اند

هنوز می شود جای انگشتانشان را در اینجا دید

در اتاق خواب این خانه، ده ها جفت همخوابه شده اند

هنوز میشود صدای جیغ های هوس انگیزشان را شنید

هر کدامشان ابدیت برای خود داشت

هر کدامشان مشکلاتی

کرایه خانه ام چه شد؟

پول غذا! بچه ام در مدرسه درس می خواند؟

مدرسه ها تمام شد، بچه ها  صاحب خانه شدند

 باز همان غصه ها را خوردند

مُردند و این داستان ادامه دارد تا آنسوی نفهمیدن ما

اکنون در این پنجره من نشسته ام با همان مشکلات بچگانه

آیا می شود این  تسلسل را به اتمام رساند؟

من شاید قادر باشم

حداقلش این است مثل آنها نیندیشم!

من بچه دار نخواهم شد

قدمی برخواهم داشت برای تکرار نشدن این فاجعه

پنجره را می بندم! طبیعت وسوسه انگیز است  و احمق

وسوسه انگیز مثل عشوه های دختری که تو را چهار چشمی میخ خودش خواهد کرد

از طبیعت نمی شود آموخت

کلاغها 400سال زندگی می کنند و هنوز فقط قارقار بلدند

کلاغها 400سال زندگی می کنند و هنوز یاد نمی گیرند مثل بچه آدم راه بروند

در قفس خانه ام جای قناری بچه کلاغی خواهم داشت

او قرنها بعد از من زنده خواهد ماند

هر روز یاد آوری می کند، زندگی کن! دنیا همین است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد