چشم سوم

از نگاهی دیگر

چشم سوم

از نگاهی دیگر

سنگ

خودم با خودم بازی می کنم
خودی، کلاه سر خودش می گذارد
من نصیحتهای آن سبزه کنار سنگِ خزه زده را گوش نکردم
که امروز گوسفندی با عشق ما را می خورد و نشخوار می کند
زندگی، گوسفند پیشانی سفید روئیاهایمان بود
که بر سنگِ خزه زده نشخوارمان کرد
امروز نقاشی سیم خارداری بر محیط دایره لغاتم کشیدم
تا حرمت چشمانت را محدود نکند
ما دیر نمی فهمیم
ما تا دیر ها خود را فریب می دهیم!
فریب لذتهای وسوسه انگیز
فریب وسوسه های لذت انگیز
من امروز فهمیدم
عشق یعنی چشمان گریان دختر بچه ای که پسر مورد علاقه اش را در حال حل تمرین های ریاضی با همکلاسیش دیده بود
نفرت یعنی چند لحظه بعد
تحقیر یعنی عکس العمل
فاحشه یعنی من
یعنی میز چوبی مدرسه راهنمایی
هرکس می تواند بر پیشانیشان یادگاری بنویسد
رسوا یعنی من
یعنی یک گدا
که چشم بسته دست تکدیمان دراز است
کلاه از سر بر می دارم
برای جنازه ای که خودکشی کرده است
برای جنازه ای که رو کرده است
هر آنچه ما برای روز مبادا گذاشته ایم
می دانم زخم های درونم را التیامی نیست
در بهترین حالت آبله روئیم را دوست نخواهم داشت
من از جاده های بن بست می ترسم
من همه را بخشیدم
حتی آن کس که احساساتم را در مغازه کوچکشان حراج کرد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد