چشم سوم

از نگاهی دیگر

چشم سوم

از نگاهی دیگر

دنیایی غریبه ها

توهم وقتی تصادف می کند گوشها را کر می کند
قایقی چوبی می شود از جنس آبنوس
که خدای باورهایتان هم روی آبش نگه نمی دارد
من با دنیای شما غریبه ام
دنیایی که استادانتان فقط خطوط متقاطع یادتان داده اند
دنیایی که اعتماد به نفس صفرتان، هووی مادر بزرگتان می شود
سهم من از این بازی، قرص روان گرادانی بود که توهم می آفرید
بازی زندگی، که آدمکهایش از پوست و استخوان بودند
من اما قلبم را جایی جا گذاشته ام که به هرزگی عادت کند
امیال جنسیم، مثل دخترک فریب خورده ای که از جهنم مردها می ترسد، متعهدند
چقدر ما همه آدمیم! چقدر متفاوت
شمیر هایتان را از رو ببندید
دون کیشوت های عصر اینترنت
تفکر دانشگاهیتان در چند متر اینترنت خلاصه می شود
و محبوبیتتان در چند صفحه
سوادتان به درد عمه تان می خورد
توهم وقتی عروج می کند سرطانی است که در یک یک سلولهای خاکستریتان می لغزد
چمدانم را می بندم مثل همیشه وقتی که سرم به دیوار توهمتان می خورد
جاده را می دوزم مثل همیشه وقتی که درکتان را جای نخ از سوزن رد می کردم
در پارکی سیگار می کشم که از جمجمه حماقت اجدادمان سطل اشغالی هایش را ساخته اند
روی سخنم با کسی نیست! روز کارگر نزدیک است و با عینک کارگریم می نویسم
دنیا را آنگونه می بینم که شما نمی بینید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد