چشم سوم

از نگاهی دیگر

چشم سوم

از نگاهی دیگر

صلیب

نگاهم در شکافهای ریز کرکره خاکستری مچاله است
مچاله وار می نگرد بر صلیبی که بر مزار گذشته ام نهاده ام
که ببینند و لگد مالش نکنند
نگاهم می ماند بر نصف شبی که سیگارش را تمام کرده
می ماند تا صبح تبخال زده را نقاشی کند
دیگر نه همه ، نه هیچ کس
فقط تو مانده ای، توی که سالها من بودم
منی که با خود بیگانه بود
بیگانه ای که بیگانه وار صلیب را نادیده گرفت